Park Jung Min Iranian Fanclub

ساخت وبلاگ

 silent love

عشق خاموش

قسمت پانزدهم

رفتم تو اتاقم و کارای فردام و تموم کردم هم گشنم بود هم خیلی

خوابم میومدحال ِ غذا گرم کردن نداشتم رفتم از تو کابینت آشپزخونه

یه کیک برداشتم یه لیوانم آبمیوه از تو یخچال برداشتم و رفتم تو اتاقم

زود خوردم و خوابیدم واااااااااای که چه خوابایی دیدم وای وای وای

صبح که از خواب بیدارشدم

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : داستان , عشق , خاموش, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 973 تاريخ : شنبه 26 / 11 ساعت: 19:17

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : جونگ مین, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 826 تاريخ : 14 / 11 ساعت: 18:37

عشق خاموش

قسمت چهاردهم

چیکارا میکنی دلم خیلی برات تنگ شده بود ،دیدم نگاه عجیبی بهم کرد 

مینا:چیه چرا اینجوری نگاه میکنی؟

این نامزدتم و خیلی خرشانسه ها اگه دوثانیه دیگه اونجا وایساده بود کیسه

 گچ میخورد تو سرش . این هیونم

کمک کردنشم عین خاله خرسه س یکی از دوستامحرف خوبی زد:اگه کیسه 

می افتاد رو سرم کمتر آسیب میدیدم .

که دیدم خندید مینا : میخوام یه حرفی بزنمتا یونگی نیومده ، من میدونم کار

 تو بوده و هدفتم من نبودم ولی این

راهش نیس بهتره دوباره با خانوادت حرف بزنیخیلی محکم و منطقی نه

 با دعوا و قهر . سرَم و که آوردم بالا 

و به جونگ مین نگاه کردم دیدم صورتش از اشکخیس شده قهوه رو

 از دستش گرفتم گذاشتم رو نیمکت

بقیه در ادامه :

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : عشق , خاموش , داستان, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 1053 تاريخ : يکشنبه 13 / 11 ساعت: 21:10

(خیلی شرمنده که نتونستم این قسمت و به موقع بذارم)

عشق خاموش

قسمت سیزدهم

چند روزی تو خونه استراحت کردم و هر روز یونگ سنگ میومد و درسایی که استاد

داده ، یادداشت کرده بود و باهام کار میکرد یکی دیگه از دوستامم درس دیگم که یه

کم سخت بود و جزوه هاش و برام میاورد بقیه درسامم خیلی سخت نبود اینطوری باید

از هر کلاسی یکی میومد برام جزوه میاورد . یکی دوبار هم جونگ مین واستاد اومدن

دیدنم یه بار با یونگ سنگ اومد دفعه بعدم با نامزدش تینا اومد اصلا" هم به روی خودش

نمی آورد که چه کار خطرناکی کرده . چرا این و میگم چون الآن دیگه مطمئنم که کار

جونگ مین بوده و هدفشم من نبودم تینا بوده ، تینا چند ثانیه قبلش اومد کنار من وایساد

بقیه داستان در ادامه :

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : عشق , خاموش , داستان, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 951 تاريخ : يکشنبه 13 / 11 ساعت: 21:07

عشق خاموش

قسمت دوازدهم

هرجورراحتی وآستینم وزد بالا ودستمم پانسمان کرد به کبودیای کمرم هم پماد زد

و بلوزمو آروم کشید پایین یونگی پنبه ها و کاغذای باند و ریخت تو یه نایلون .

یونگ سنگ: میتونی راه بری یا بغ*لت کنم ؟ باشدم دو قدم بیشتر نرفته بودم که

بقیه داستان در ادامه :

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : عشق , خاموش , داستان, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 828 تاريخ : يکشنبه 13 / 11 ساعت: 21:19

عشق خاموش

قسمت یازدهم

قرار شد اون شب اونجا بمونیم تا فردا صبح همه جا رو ببینیم بچه هایکلاس به چند گروه

تقسیم شدن و رفتن تو اتاقای کارگرها خوابیدند و ما هم البته به اضافه بیتا که مونده بود پیش

ما تو دفتر یه جایی برای برای خواب آماده کردیم و خوابیدیم صبح کهبیدار شدیم خیلی کیف

داشت وقتی از اتاق رفتم بیرون طلوع خورشید و دیدم خیلی قشنگ بود اولینروزی بود که

بقیه داستان در ادامه :

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : عشق , خاموش , داستان, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 1011 تاريخ : يکشنبه 13 / 11 ساعت: 21:12

عشق خاموش

قسمت دهم

یونگی منو رسوند خونه گفت یونگ سنگ:استاد میخواد تو اون هفته ما رو ببره بازدید پروژه

مینا :خیلی خوبه من خیلی دلم میخواست یه همچین جایی برم یونگ سنگ:به شرطی رفتارت و ...

مینا :باشه مشکوک بازی در نمیارم . خدا حافظی کردم و رفتم خونه طبق معمول مامانم بیداربود

بقیه داستان در ادامه :

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : عشق , خاموش , داستان, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 861 تاريخ : يکشنبه 13 / 11 ساعت: 21:32

عشق خاموش

قسمت نهم

وقتی رفتیم تو کلوپ من رفتم با جونگ مین  و دخترا سر یه میز نشستم نمیدونم چرا

نمیتونستم با یونگ سنگ روبه رو بشم چند ساعتی اونجا بودیم و جونگ مینهم حسابی

خوش میگذروند یونگی هم نشسته بود و مردم و نگاه میکرد لحظه شماریمیکردم

بقیه داستان در ادامه :

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : عشق , خاموش , داستان, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 798 تاريخ : يکشنبه 13 / 11 ساعت: 21:34

به زودی ادامه داستان مرگ تا تاریکی رو میذارم

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : داستان , مرگ, تاریکی , کارلابن هریس, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 950 تاريخ : دوشنبه 14 / 11 ساعت: 15:14

عشق خاموش

قسمت هشتم

یونگی من و رسوند خونه و منم سریع رفتم تو اتاقم مثل بید میلرزیدمهمونجا

پشت در نشستم و اون صحنه ها رو توی ذهنم مجسم کردم یه کم ترسیده بودم

ولی خوشحال بودم چون این اولین بو*سه ای بود که از یه مرد غیر از پدرم

بقیه داستان در ادامه :

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : داستان , عشق , خاموش, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 726 تاريخ : دوشنبه 14 / 11 ساعت: 15:16

عشق خاموش

قسمت هفتم

جونگ میناز بس تو خوردن و بگو بخند با این دخترا بود متوجه ما نشد البته بهتر

من کهداره از این حرفا و رفتاراش بدم میاد من و یونگی قهوه مون و که خوردیم زود

رفتیمبیرون هنوز ده دقیقه ای تا کلاس مونده بود خیلی چشمام سنگین شده بود یونگی

هم فهمیدو گفت یونگ سنگ : تو مگه دیشب نخوابیدی چرا داری چُرت میزنی ؟

بقیه داستان در ادامه :

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : داستان , عشق , خاموش, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 703 تاريخ : دوشنبه 14 / 11 ساعت: 15:18

عشق خاموش

قسمت ششم

من هنوز حالم بد بود یونگ سنگ جونگ مین و پیدا کرد و با هم اومدن

بیرون  جونگی شاکی بود که چرا اینقدر زود میریم وقتی سوار ماشین

شدیم جونگی همش غر میزد ویونگی هم بهش قول داد دوباره میریم

اونجا و تا هر وقت دلش خواست میتونه بمونه یونگ سنگاول جونگ مین 

بقیه داستان در ادامه :

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : داستان , عشق , خاموش, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 808 تاريخ : دوشنبه 14 / 11 ساعت: 15:24

عشق خاموش

قسمت پنجم

اونجا یهکلوب شبانه بود که تازه باز شده بود اینقدر نور و صدا و شلوغی

 بود که آدم سرگیجه میگرفت مندیدم خیلی شلوغه و اصلا"جا برای

 نشستن نیس مینا :یونگ سنگ جا نیس که کجابشینیم؟

 

دیدم یهپیشخدمت با یه آرایش خیلی غلیظ اومد و با لبخند

 به یونگی گفت شما میز رزرو کردهبودین ؟

بقیه داستان در ادامه :

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : داستان , عشق , خاموش, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 733 تاريخ : دوشنبه 14 / 11 ساعت: 15:28

عشق خاموش

قسمت چهارم

یوننگی همینطور که با غذاش بازی میکرد یه دفه سرش و آورد بالا و ذل زدبه

چشام یه برقی

تو چشاش دیدم حدس زدم یه فکر توپ کرده که اینطوری چشاش میخنده رو

کرد به ما و گفت

یونگی :ساعت 7 میام دنبالتون هرچی جونگ مین گفت برای چی و کجا چیزی

نگفت و رفت

 

منم از جونگی خواحافظی کردم و بلند شدم برم که که دستم و گرفت و گفت

بقیه داستان درادامه :

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : داستان , عشق , خاموش, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 744 تاريخ : دوشنبه 14 / 11 ساعت: 15:36

عشق خاموش

قسمت سوم

وقتی به خونمون رسیدیم قبل از پیاده شدن گفتم مینا : امتحان تئوری و

عملی و با هم میگیرن یا جداس ؟ یونگ سنگم یه کم فکر کرد و خندید

یونگ سنگ : منم نمیدونم زنگ میزنم از جونگ مین میپرسم بهت خبر

میدم منم خداحافظی کردم و رفتم تو خونه  بوی غذا همه جا پیچیده بود

بقیه داستان در ادامه :

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : داستان , عشق , خاموش, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 745 تاريخ : دوشنبه 14 / 11 ساعت: 15:38

عشق خاموش

 قسمت اول

اینجا دانشگاه بین المللی سئوله و من مینا از یه خانواده متوسط هستم

که با تلاش زیاد و بورسیه تو این دانشگاه درس میخونم اینجا خیلی

دانشگاه معروفیه و بیشتر پولدارها اینجا درس میخونن. رشته نقشه کشی

بقیه داستان در ادامه :

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : داستان , عشق , خاموش, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 700 تاريخ : دوشنبه 14 / 11 ساعت: 15:46

 

در لغت نامه آكسفورد اینطور ذكر شده

ریشه یابی لغت ومپایر (Vampire)لغت ومپایر (خون آشام) برای اولین بار

در سال 1734 به زبان

 انگلیسی وارد شد. این لغت در اصل یك لغت صربی است و به صورت ومپیر (вампир) تلفظ می

 شود. در زبان صربی، ومپیر (یا برگردان انگلیسی‌اش ومپایر) به معنی كسی

است كه با دندان

 می‌نوشد! این واژه از افسانه‌های كهنی كه در آن ها از موجوداتی خون آشام

صحبت می شد به

 زبان صربی راه پیدا كرد. این موجودات افسانه ای عموما ماهیت مشخصی

نداشتند و گه گاه به

 صورت موجوداتی سایه ای، هیولاهایی جهنمی با صورت های وحشتناك و یا

انسان هایی پلید با دندان های تیز توصیف می شدند.

البته خون آشام ها تنها مختص افسانه های صربی نبودند و در افسانه های

اسلاوها، رومانیایی

 ها، چینی ها، یونانی ها، روس ها، اطریشی ها، مجارستانی ها، مراكشی ها،

بابلی ها، ایرانیان باستان و... هم ردی از آن ها دیده می شود.

در زمان های قدیم . فکر کنم قرون وسطی . در رمانی . یک شوالیه بوده به اسم

لرد دراکول که

 این لرد دراکول ما یک زن بسیار زیبا داشته.  در اون زمان ها جنگی پیش میاد و

لرد دراکول به

 جنگ میره . چند وقت بعد از این که از زمان شروع جنگ می گذره خبری از جنگ

میارن . وبه زن لرد دراکول گفته میشه که همسرت در جنگ مرده .

زن لرد دراکول وقتی این خبر را می شنوه خود کشی می کنه و می میره . بعد از

خود کشی

 همسر لرد دراکول جنگ تمام میشه . وقتی که لرد دراکول به شهرش برمی گرده و

از ماجرا با خبر

 میشه به خاطر این که سردار جنگ بوده و احترامی داشته به پیش کشیش میره و

از کشیش

درخواست میکنه که همسرش  را با مراسم ایینی دفن کنن. لرد دراکول به کشیش

میگه :همسرم 

 به خاطر عشق به من این کار را کرد به خاطر این که تو ی دنیای دیگه منو ملاقات

کنه اون خود

 کشی نکرده برای این که کافر بوده همسر من خود کشی کرده چون که عاشق من بوده .لرد

 دراکول این درخواست ها را به این خاطر میکنه که در ایین مسیح اگه کسی دست

به خود کشی

 بزنه کافر به حساب میاد و فردی که خود کشی کرده را بدون مراسم ایینی بیرون از کلیسا به

 خاک می سپارن . این کار در نظر مردمی که مسیحی هستن اخر بی ادبی و کافر

بودن هستش.

 اما وقتی که لرد دراکول این خواهش را از کشیش و کلیسا میکنه انها سر سختی

میکنن میگن ما

 برای زنت مراسم ایینی نمیگیریم حالا هر چقدر هم که میخوای سردار جنگ باش .

خلاصه لرد دراکول بعد از شنیدن این حرف ها داغ میکنه . خفن حالش گرفته میشه .

میره خونه و شمشیری را که با اون هزاران نفر از دشمنان رمانی را کشته بوده بر میداره . همه

 مردم اعتقاد به نیر ویی جادویی شمشیر داشتن به این دلیل که لرد دراکول با اون

شمشیر

 هزاران روح را گرفته بوده. لرد دراکول به کلیسا میره و شمشیرش را در درون

مجسمه مسیح فرو میکنه و ناگهان از مجسمه خون بیرون  میاد.

لرد دراکوال خم میشه و خون روی مجسمه را می خوره. از ان به بعد هم به خاطر

ظلم و تنفری

 که از کلیسا در قلبش مانده بود روز ها و شب ها خون می اشامه.

و به این ترتیب اون اولین خون اشام روی زمین میشه که بعدآ از روی داستان

واقعی لرد دراکول  داستان های تخیلی زیادی می نویسن .

 

منبع :  http://2ham-2ham.blogfa.com/post-11.aspx

http://maryams-love.blogfa.com/post/4

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : اولین , خون آشام , داستان , دراکولا , نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 998 تاريخ : دوشنبه 14 / 11 ساعت: 15:50

ss501

 안녕.베니스! 저주의 베니스에선 가방도 잃어버리고 다~잃어버렸지만! 안 좋

은 기억도 다~~ 잊고! 파리에선 힘내야지!! 이제 파리로 출발~~!!GO!!GO!!

ترجمه:خداحافظ ونیز...در ونیزه نفرین شده من کیف

و خیلی از چیزهای خودم رو گم کردم..اما همه رو

فراموش خواهم کرد .خاطرات بد رو ! و در پاریس

 باید خوشحال باشم!میریم به سمت پاریس .

برو برو

منبع ترجمه : http://p-j-min.mihanblog.com/page/2

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : Park, JungMin ,Official, نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 656 تاريخ : يکشنبه 13 / 11 ساعت: 15:36

vampire love 

عشق خون آشام

قسمت سوم 

ملینا :ای بابا چقدر خوابیدم امروز کلی کار دارم باید برم یه کادویی هم برای

 جونگ مین بخرم . از اتاق اومدم بیرون و یه نگاهی به ساعت انداختم یک

 ربع به دوازده بود و من هنوز کاملا" بیدار نشده بودم دیشب خیلی دیری

 خوابیدم تا نزدیکای صبح بیدار بودم

 

بقیه داستان در ادامه :

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : عشق خون آشام, Vampire, Love, , نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 723 تاريخ : يکشنبه 13 / 11 ساعت: 4:28

عشق خون آشام

قسمت دوم

صبح که بیدار شدم زود یه صبحونه آماده کردم وردم و رفتم کلاس

ظهر که اومدم خونه خیلی خسته بودم یه کم خوابیدم و عصر

که بیدار شدم رفتم بیرون و یه غذایی خوردم وقتی اومدم

خونه گرم بود رفتم تو تراس که دیدم دوباره اون سایه پشت

بقیه در ادامه : 

Park Jung Min Iranian Fanclub...
ما را در سایت Park Jung Min Iranian Fanclub دنبال می کنید

برچسب : عشق خون آشام, Vampire, Love, , نویسنده : Mekika jungmin501 بازدید : 693 تاريخ : چهارشنبه 16 / 11 ساعت: 3:18